روزهآیی که می گذرد

279*


شبم از بی ستارگی شب گور

در دلم پرتوی ستاره ای دور

آذرخشم گهی نشانه گرفت

که تگرگم به تازیانه گرفت

بر سرم آشینه بست کلاغ

آسمان تیره گشت چون پر زاغ

مرغ شب‌خوان که با دلم می‌خواند

رفت و این آشیانه خالی ماند

آهوان گم شدند در شب دشت

آه از آن رفتگان بی برگشت



هوشنگ ابتهاج


About Me
مگذار
که
جز
به
شادمانی
گذرد

💚



● روزانه نویسی هام بعد از چند روز حذف میکنم!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان