روزهآیی که می گذرد

255*


یار

هی یار، یار

اینجا اگر چه گاه گل به زمستان خسته خار می شود

اینجا اگر چه روز گاه چون شب تار می شود

اما بهار می شود.

من دیده ام که می گویم!



سید علی صالحی


254*


تو تنها سببی هستی که به خاطر آن؛ روزهای بیشتر، شب های بیشتر و سهم بیشتری از زندگی می خواهم.


253*


پذیرفته‌ام زندگی را.
پذیرفته‌ام قرار نیست اتفاق عجیب و خاصی بیفتد، قرار نیست یک شبه همه چیز بهتر شود و قرار نیست یک روز چشم باز کنم و ببینم که معجزه رخ داده و همه چیزِ جهانم ایده‌آل‌ و شگفت‌انگیز شده.
پذیرفته‌ام دنیا همین است. 
غم هست، شادی هم هست. پستی هست، بلندی هم هست.
و من باید تلاش کنم آدمِ بهتری باشم، رشد کنم، عشق بورزم به خاک، به گیاه، به حیوان، به فصل‌ها، به طبیعت، به آب، به انسان...
پذیرفته‌ام همه‌اش بستگی دارد به من که شادی را بلد باشم، و این تواناییِ روح من است اگر بتواند از ساده‌ترین‌ها برای خودش دلخوشی‌های ناب دست و پا کند و از سخت‌ترین‌ها برای خودش سکوی پرواز بسازد.
که سخت نگیرد تا دنیا و اتفاقات سخت نگیرند به او.
که اگر در این جهان و جایی که هستم خوشحال نباشم، در هیچ جهانی و در هیچ جای دیگری هم خوشحال نخواهم‌بود.
که اگر در همین شرایطی که دارم احساس رضایت و خوشبختی نکنم، در هیچ شرایط دیگری هم این احساسات را نخواهم داشت.
بستگی دارد به من، به اینکه تلاش کنم برای رسیدن به احساسات و مسیرها و هدف‌هایی بهتر.
بستگی دارد به اینکه من چقدر با هر دلیل کوچکی شاد شدن را بلد باشم.



● نرگس صرافیان طوفان

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان