روزهآیی که می گذرد

304*


چرا اینجا نیستی

تا دوستت دارم را

از جنس خاک کنم

از جنس تنم

و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟

بگذار دوستت دارم را

از جنس نگاه کنم

از جنس چشمانم

و تا صبح به نفس‌های تو بدوزم



عباس معروفی


303*


در پی آن همه خون که بر این خاک چکید

ننگ‌مان باد این جان شرم‌مان باد این نان

ما نشستیم و تماشا کردیم ...



شاملو


302*


سلام بر تو

که قبل از تنم

غم‌م را

در آغوش کشیدی.


301*


بیا و سرت را بر سینه‌ام بگذار

تا این زندگی

به رنجی که می‌کشیم، بیارزد.



جمال ثریا


300*


این همه مرگ

این همه پاییز

از طاقت ما بیرون است.



احمدرضا احمدی


299*


من از آن‌هایم

آن‌هایی که حین دوست داشتن، می‌میرند ...



درویش


298*


من

شاعر همین ایّام پر‌عبارت‌ام

مرا این همه حرف

مرا این همه دروغ

مرا حرف و دروغ این همه کهنگی کشته است.


این‌ها کیستند

در این آستانه

که نه صبح دارند و نه عصر

نه روز دارند و نه شب

آخر چقدر دروغ!


یا حضرت هرچه اُمید!

من

اولاد عاری از آزار آدمی‌ام

کمکم کن!

درست نیست این همه درد

درست نیست این همه حرف

درست نیست ...

من گفته باشم شما را 

باور کنید!



سید علی صالحی



طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان