100*
احتیاط باید کرد، همه چیز کهنه می شود
و اگر کمی کوتاهی کنیم
عشق نیز
● نادر ابراهیمی
احتیاط باید کرد، همه چیز کهنه می شود
و اگر کمی کوتاهی کنیم
عشق نیز
● نادر ابراهیمی
میدونم .. حالت خوب نیست!
میدونم از خودت ناراحتی .. میدونم ..
این هم میدونم که دلت نمیخواد این حال بد ادامه بدی .. ولی انگار نمیتونی ...
دلت گریه میخواد؟ گریه کن! چی حالت خوب میکنه؟ همون کار انجام بده ... ناامیدی؟ نباش! این یکی حق نداری! ناامیدی حالت خراب تر میکنه ... از خودت ناامیدی؟ نکن اینجور با خودت ...
صبر .. صبر ... صبر ... هی با خودت تکرار کن من صبورم! من بلدم راه خودم پیدا کنم! من میتونم حال خودم خوب کنم و حال خوب بدم! من میتونم دل خوشی ها رو ببینم!
پاشو .. پاشو کمی گریه کن .. بعد ی آبی به صورتت بزن ... ی کم کتاب بخون یا فیلم ببین .. این حال خراب اگه همینجوری ادامه بدی، چیزی نصیبت نمیشه ...
قشنگی ها .. دلخوشی ها ... کم نیست!
هیچ زنی را نباید کم دوست داشت، زن را باید دیوانه وار دوست داشت. یا اصلا دوست نداشت! کم دوست داشته شدن برای زن ها مرگبار است!
● حسنا
من هرگز نمی گویم در هیچ لحظه ای از سفر دشوار زندگی گرفتار ناامیدی نباید شد. من می گویم: به امید بازگردیم، قبل از اینکه ناامیدی نابودمان کند.
● نادر ابراهیمی
چقدر خوب است که همیشه در زندگی تان کسی را داشته باشید که حتی در نبودنش هم باعث لبخندتان شود.
● آنا گاوالدا
تو ی خانواده بزرگ شدی، با کلی باید نبایدهای مسخره! با کلی محدودیت .. با کلی منع شدن .. با کلی اجبار برای هر چیزی که دوست نداشتی ... با ندیده شدن ... با تربیت غلط ... و ...
یادت باشه خودت همونی نشی که ی جورایی ازش فرار میکردی! یادت باشه خودت نشی آدم بزرگی که قرار ی بچه با کلی روش غلط تربیت کنه!
یادت باشه اون روش و چرخه غلط ادامه ندی ...
آخرش روزی بهار خنده هامان می رسد
پس بیا با عشق
فصل بغض مان را رد کنیم.
● قیصر امین پور
کمی طاقت بیاور
ما دوباره دست هامان را به طلوع آغشته خواهیم کرد
ما دوباره در خانه بهار
ما دوباره در کوچه یاس
جانی تازه خواهیم یافت.
● شیما سبحانی
و ما زمستان دیگری را سپری خواهیم کرد.
با عصیان بزرگی که درونمان هست.
و تنها چیزی که گرم مان می دارد،
آتش مقدس امیدواری ست.
● ناظم حکمت
مرا جوری در آغوش بگیر
که انگار فردا می میرم
و اما فردا چطور؟
جوری در آغوشم بگیر
که انگار از مرگ بازگشته ام
● نزار قبانی
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب میشود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب میشود نگاه کن تمام هستی اَم خراب میشود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام می کشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطرها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها ز ابرها بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعرها و شورها به راه پر ستاره می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام نگاه کن من از ستاره سوختم لبالب از ستارگان تب شدم چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان کنون به گوش من دوباره می رسد صدای تو صدای بال برفی فرشتگان نگاه کن که من کجا رسیده ام به کهکشان به بی کران به جاودان کنون که آمدیم تا به اوج ها مرا بشوی با شراب موج ها مرا بپیچ در حریر بوسه ات مرا بخواه در شبان دیرپا مرا دگر رها مکن مرا از این ستاره ها جدا مکن نگاه کن که موم شب به راه ما چگونه قطره قطره آب می شود صراحی سیاه دیدگان من به لالای گرم تو لبالب از شراب خواب می شود به روی گاهواره های شعر من نگاه کن تو میدمی و آفتاب می شود
● فروغ
هر موقع گفت "حالم خوب نیست!"
هر موقع گفت "دلم گرفته!"
هر موقع گفت "خسته م!"
بغلش کن!