خوب است که از میان دلخوشیهای رنگباخته و از دست رفتهام پاییز هنوز هست. خوب است که هنوز برای چیزی ذوق دارم و انتظار وقوع چیزی را هنوز میکشم. خوب است که زرد شدن برگها و خیس شدن خیابانها در ذهنم اتفاق خوشایندیست و خوب است که پاییز شده.
خوش آمدی پاییز عزیز!
کاش با ما مهربان باشی؛ با ما که در تو زیاد زخم خوردهایم و زیاد شکستهایم و خاطرات ناخوشایند زیادی را از پاییزهای پیش از تو حمل میکنیم. با ما مهربان باش پاییز عزیز! با ما که تو را و برگریزان تو را زیاد دوست داریم و و عشق را و قدم زدن عاشقانه در تو را زیاد دوست داریم و فرصت از عشق گفتن و دز عشق شنفتن هم نداریم!
با ما مهربان باش پاییز عزیز! ما خیلی منتظر ماندیم تو از راه برسی و هوا به شیوه دلپذیری سرد شود و پشت پنجره و خیره به باران و خیابان و هوای ابریِ تو بایستیم و چای بنوشیم و اندوه جهان را فراموش کنیم. ما خیلی،منتظر ماندیم تا تو بیایی و همه چیز را عوض کنی!
با ما مهربان باش پاییز عزیز و خاطرات خوشی را برای ما کنار بگذار. ما آنقدر دلخوشی نداریم که دلمان را به آمدن تو خوش کردهایم و امید داریم در تو اتفاقات خورتری خواهد افتاد، ما آنقدر دلخوشی نداریم که حتا روی بارانهای بیهنگام و برگریزان تو حساب کردهایم.
با ما مهربان باش پاییز عزیز.
● نرگس صرافیان طوفان