409*
قسم به اُمیدی که میروید از جای بُریدگی زخم در تَن ... 🌱
غصه خوردن هیچ توجیهی نداشت
غم به آخر میرسید آخر و ما؟
ما فقط از جان خود میکاستیم
یادآوری برای روزهای سخت؛
روزی این هم تمام میشود و ما برای زندگی به شیوهای که هرگز فکرش را هم نمیکردیم شدنی باشد، خدا را شُکر خواهیم کرد.
من امسال خیلی دوام آوردم، خیلی جنگیدم، خیلی با خودم کلنجار رفتم تا کم نیاورم و نزنم زیر گریه.
من امسال خیلی زمین خوردم، خیلی شکستم و خیلی خودم را بند زدم تا بتوانم روی پا بایستم یا حتی سینهخیز به میدان زندگی بازگردم و ادامه بدهم.
من امسال زیاد تنها بودم، زیاد اضطراب داشتم و زیاد غمگین بودم، اما همیشه دقیقا زمانی که جهانم در تاریکترین حالت خودش قرار میگرفت، بالاخره از یکجایی، یک آدمی، یک اتفاقی، نور میتابید و درست لبهی پرتگاه که میرسیدم، نجات مییافتم.
امسال برای من سال سختی بود، خیلی سخت!
هرچند خیلی بیش از طاقتم رنج کشیدم اما همین رنجها و مشکلات بود که ایمان مرا به اینکه خدا هست و میبیند و حواسش هست، قویتر کرد.
من امسال در مرحلهی کاشت جهانم بودم، با چنگ و دندان زمین را شکافتم و با چه رنجی دانههایی زیر خاک گذاشتم و صبر کردهام که زمستان تمام شود و بهار که رسید، اولین جوانهی تلاشهای بسیارم را ببینم و از شوق، مثل کودکی سرخوشانه بالا و پایین بپرم.
ماییم و خودمان و رنجهایی که مچاله کرده کنجی انداختهایم و به جز اینها، چه کسی میداند تو کجای جهانت بودی و در کدام نقطه چقدر دست و پا زدی تا غرق نشوی و روی سطح زندگی شناور بمانی؟ چه کسی میفهمد تو دقیقا با چه چیزی جنگیدی و چقدر از پا در آمدی و چقدر زخمی شدی، در همانحال که ظاهرا خیلی عادی داشتی زندگیات را میکردی!
من امسال خیلی اذیت شدم و مستحق اینم که بعد از اینهمه سختی و تلاش، روزها و اتفاقات و آدمهای خوبتری را ببینم...
● نرگس صرافیان طوفان
امشب تو فنجونآی زیبا چای خوردیم و همه کنار هم نشستیم، خیلی خوش گذشت ماریلا! امشب فهمیدم یِ آدم خیلی میتونه خوشبخت باشه حتا اگه تو یِ زمستون سرد باشه و موهاشَم قرمز باشه، خیلی جالب نیست؟؟!
● آنشرلی با موهای قرمز
تو را میخواهم برای پنجاه سالگی، شصت سالگی، هفتاد سالگی ...
تو را میخواهم برای تنهایی
تو را میخواهم وقتی باران است
برای صبح
برای ظهر
برای شب
برای همه عُمر
● نادر ابراهیمی
دیگران بیرون مرا میبینند و چه بسا به تصوری که از من دارند، غبطه میخورند.
اما درون من!
درون مرا هیچکس نمیتواند ببیند، حتا نزدیکترین کسان من ...
تازه، چه میتوانند بکنند؟
در نهایت احساس همدردی!
● محمود دولت آبادی
آدمهای زیبا و دوستداشتنی، به صورت تصادفی بوجود نمیآیند. زیباترین و دوستداشتنی ترین انسانهایی که میشناسیم، آنهایی هستند که با شکست آشنا شدهاند. آنهایی که رنج را تجربه کردهاند. آنهایی که پس از این رویدادهای دشوار، دوباره مسیر خود را به سمت زندگی پیدا کردهاند.
این افراد زندگی را به شکل متفاوتی میفهمند. آن را به شکل متفاوتی تحسین میکنند و نیز به شکل متفاوتی حس میکنند. به همین دلیل آرامتر میشوند.
● وین والتر دایر
و از خطاهای بزرگم آن بود که؛
لحظات دلخوشی را سرسری میگذراندم
امّا غم و اندوه را با همه وجود زندگی میکردم!
ای روز آفتابی
ای روزهای خوب که در راهید
ای جادههای گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه
از پشت لحظهها به درآیید.
● قیصر امینپور
خورشید
روزی برای همه
به یک اندازه طلوع خواهد کرد
شاید ما آن روز را نبینیم
امّا
زندگی چیزی جز امیدواری نیست 🌱
● ناظم حکمت